بدون مسوولیت قانونیŒ



         
    Saturday, March 26, 2011

—
تعارف را کنار بگذاریم
روزی می رسد که نباشی
روزی می رسد که رفته باشی
من باشم و خیابانهای شهر و پیاده روهای طولانی
که زیباییشان بیش از آن که دلنشین باشد، رقت آور است
چونان دخترک بسیار جوانی که با شرم خود را آراسته باشد.
من باشم و سوز گلوی صبحهای پاییز و صفهای کوتاه مشتریان قهوه‌ی کافه های نبش خیابان،
همه آنهایی که روزی با هم در صفشان ایستاده بودیم
و خاطرمان نگران مشقهای مانده مدرسه بود و
دلمان گرم از بودن آن دیگری.

می رسد روزی که همه این خاطره ها را با تقلا کنار بزنم تا راه نفسم باز شود.
روزی که رفته باشی.

 



''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''

 

 
       

-->